♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/9/26 10:43
اخمت پشت گوشی به من میفهمونه که چقدر منو احمق فرض کردی،اگه قبول نمیکنی احساساتم بهت واقعیه پس شاید باید یچیز برعکسش رو بهت بگم؟!یچیزی که میدونم دروغه میدونم یه ذره هم با واقعیت جور در نمیاد میدونم هیچکس باورش نمیکنه اما شاید باید بگمش تا تمام سوئ تفاهم ها برطرف بشه:من ازت متنفرم.
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/9/25 22:33
حتی اگه نمادت رو کل دفترم نقاشی کنم،حتی اگه منتظر بمونم تا باهم بریم،حتی اگه جوری بهت نگاه کنم که انگار تنها حقیقت زندگیمی؛من هنوزم نمیشناسمت.
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/9/24 11:49
قلبت رو در آغوش میگیرم و چشمام رو میبندم تا گرمای بقیه رو ببینم.توی اون گرما غرق میشم و ناخودآگاه لبخند میزنم،چشمام رو باز میکنم تا گرمای خودم رو ببینم ولی اوه نه گرمایی دیگه در کار نیست.
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/9/24 11:46
_از بعضی چیزا نمیتونستم دست بکشم مثل تو،الان دیگه نمیشناسمت:)
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/9/24 11:43
قلبمو دادم بهت مغزم فریاد زد نکن اما دیگه دیر شده بود....
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/9/16 11:51
توی دوران افسردگیم که بین من و دوستم فاصله افتاده بود و بقیه عین برده بهم نگاه میکردن؛نیاز داشتم همون محبتی که هیچوقت نداشتم رو به یه نفر بدم و توی لعنتی قرار بود فرشته باشی اما باعث شدی بعد از دوران خوشم یه افسردگی موقت بگیرم:))
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/9/15 23:58
چرااا اینننن شنبهههه کوفتیییی نمیرسهه برممم مدرسههه
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/9/15 15:13
منطق مغزم داد زد و خنجرشو برداشت:
_کی میخوای بمیری و منو راحت کنی؟
احساسات قلبم لبخند زد.
_هروقت بعد از دیدن معصومیت دروغیم اجازه ندادی فرمون رو به دست بگیرم.
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/9/12 22:51
وقتی نگران بقیه میشی دلم میخواد کسی که بخاطرش نگران شدی رو بکشم و اون موقع همش از خودم میپرسم:یعنی من انقدر براش مهم بودم؟!دلم میخواد غش کنم دلم میخواد بیهوش شم فقط تو لطفا نگرانم شو:))اگه بزرگترین درد دنیا بیاد سراغم و بفهمم نگرانمی اون درد قطعا برام هیچی نیست:))
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/9/11 23:47
دستت رو بذار روی قلبم،بنظرت دروغه؟!بگو چی میشنوی؟!درسته این قلبیه که قبلا شکستیش ولی هنوزم برای تو تند میتپه.
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/9/11 22:15
بازم وقتی فهمید بهش نگاه میکنم از اون نگاه های مزخرفش بهم انداخت...چشماشو چرخوند...چشماش فریاد میزد ازم متنفره اما صداش به قلبم نمیرسید:))حافظه قلبم در برابرش عین ماهی میشد و تمام اون افسردگی هایی که بخاطرش تجربه کردم رو فراموش میکرد اما من برای قلب اون ذره ای اهمیت نداشتم...
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/9/10 22:22
امروز یه جمله کامللللللل بهممممم گفتیییییی:)
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/9/6 17:32
اون هیچکدوم از ویژگی های من رو نداره ولی اون تورو داره و تو برای من همه چیزی:)
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/9/2 12:09
و من هنوز همون آدمیم که پروفایلتو چک میکنه تا ببینه تغییر کرده یا نه...همون آدمیم که منتظرم تو هم بیای و بعد برم تا موقع رفتنم کنارم باشی...همون آدمیم که کل شب عکستو میبوسه...همون آدمیم که همیشه بهت لبخند میزنه...همون آدمیم که تحمل یه نیم ساعت ندیدنتو نداره...و تو هم همون آدمی هستی که ازم متنفره و بارها قلبمو شکسته!:))
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/8/30 22:16
من برای دوساعت ندیدنت گریه میکنم،و تو هم وقتی خبرشو میشنوی میخندی؛
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/8/30 21:18
کاپشنمو بغل میکردم و تصور میکردم اون تویی و میخندیدم،بقیه فکر میکردن دیوونه شدم ولی من فقط چیزی رو میخواستم که هیچوقت نتونستم بدستش بیارم...
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/8/29 23:37
به چشم هام نگاه کن...بنظرت همه احساساتم دروغه؟!من مثل تو نیستم...
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/8/29 23:34
من همونیم که از نگاه بی احساست هم قلبش میلرزید و فکر میکرد یه آدم چطوری میتونه انقدر زیبا باشه؟ درحالی که به اون لبخند میزدی من تک تک لحظاتم با تو رو نعمت میدونستم...
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/8/29 23:31
درحالی که سکانس انداختن کاپشن روی دختره ضبط میشد تو داشتی از لرزیدن من میخندیدی؛
♡♬[灰色の蝶]♬♡
1403/8/29 23:26
حسودی به بقیه؟!نه باباااا من که همش درحال حسودی نیستمممم وقتی که به اون میخندی اصلاااا نفرینش نمیکنم و دلم نمیخواد بکشمش:))